زندگینامه شمس الشموس امام رضا (علیه السلام)
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۸۴۷۵۲
حضرت امام علی بن موسی بن جعفر معروف به امام رضا (۱۴۸–۲۰۳ق) هشتمین امام شیعیان است که ۲۰ سال امامت را بر عهده داشت.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم به نقل از ویکی شیعه، حضرت امام علی بن موسی بن جعفر معروف به امام رضا (148–203ق) هشتمین امام شیعه اثناعشری. امام رضا 20 سال امامت را بر عهده داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نسب، کنیه و القاب
علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، کنیهاش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. برخی منابع گفتهاند مأمون لقب رضا را به او داد؛[1] ولی در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است.[2] صابر، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[3] او به عالم آل محمد نیز شهرت دارد. نقل شده است که امام کاظم(ع) به فرزندانش میگفت: «برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.»[4]
تولد
زادروزش را پنجشنبه یا جمعه11 ذیالقعده، یاذیالحجه و یا ربیع الاولسال 148 یا 153ق نقل کردهاند.[5]کلینی سال تولدش را 148ق نقل کرده.[6] بیشتر علماء و مورخین با کلینی هم عقیدهاند.[7]
مادر
تصویری از بقعه منسوب به نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) در مشریه ام ابراهیم در مدینه منوره قبل از تخریبمادر امام رضا(ع) کنیزی از اهالی نوبه بوده است.[8] که با نامهای مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) مالک وی شد، او را تکتم نامید[9] و وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[10]شیخ صدوق گفته است که عدهای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کردهاند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیهاش ام البنین بوده است.[11]
در روایتی آمده که مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام کاظم(ع) وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا(ع) او را طاهره نامید.»[12]
همسران و فرزندان
همسر امام رضا سَبیکه نام داشت[13] که گفته شده از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر(ص)، بوده است.[14]
بارگاه امامزاده حسین فرزند امام رضا (ع) در شهر قزویندر برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است: مأمون به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که با دخترش «ام حبیب» یا «ام حبیبه» ازدواج کند و امام نیز پذیرفت.[15] طبری این ازدواج را در حوادث سال 202ق یاد میکند.[16] گفتهاند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا (ع) و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامههایش بوده است.[17]سیوطی نیز، از ازدواج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد میکند ولی اسم آن دختر را ذکر نمیکند.[18]
درباره تعداد و اسامی فرزندان امام رضا اختلاف است. برخی فرزندان ایشان را پنج پسر و یک دختر نوشتهاند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.[19]سبط بن جوزی برای وی چهار پسر به نامهای محمد (ابوجعفر ثانی)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم، و یک دختر، بدون ذکر اسم، یاد میکند.[20] گفته شده فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین دفن شده است و گفته میشود که امامزاده حسین کنونی قزوین همان است. بنابر روایتی امام در سال 193 به این شهر مسافرتی داشته است.[21]مفید، غیر از محمد بن علی فرزندی برای وی نمیشناسد.[22]ابن شهرآشوب و طبرسی، نیز بر همین عقیدهاند.[23] برخی، از دختری به نام فاطمه برای وی سخن گفتهاند.[24]
امامت
امام رضا(ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم(ع) در سال 183ق امامت را عهدهدار شد؛ مدت امامت آن حضرت 20 سال (183-203ق) بود که با خلافت هارون الرشید(10 سال)، محمد امین (حدود 5 سال)، مأمون (5 سال) همزمان شد.[25]
راویانی همچون داود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، المخزومی، داود بن سلیمان، نصر بن قابوس، داود بن زربی، یزید بن سلیط و محمد بن سنان احادیثی از موسی بن جعفر درباره امامت امام رضا(ع) نقل کردهاند. [26]
همچنین مقبولیت امام رضا (ع) در میان شیعیان و برتری علمی و اخلاقی وی را، ثابت کننده امامت او میدانند. هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر (ع) بسیار پیچیده بود اما بیشتر اصحاب امام کاظم (ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[27]
گرایش شیعیان
پس از شهادتامام هفتم، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل میشد به نام قطعیه مشهور شدند.[28] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم(ع) بنا به دلایلی، از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا (ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. آنان اظهار میداشتند که موسی بن جعفر (ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دستکم ما از آن آگاه نیستیم. این گروه واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.
جایگاه امام در مدینه
امام رضا حدود هفده سال (183-200 یا 201) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است:
همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچههای مدینه عبور میکردم، کسی عزیرتر از من نبود.[29]
در مورد جایگاه علمی امام در مدینه نیز از خود ایشان نقل شده است:
من در مسجد پیامبر مینشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئلهای درمیماندند، همگی به من ارجاع میدادند و مسائلشان را نزد من میفرستادند و من به آنها پاسخ میدادم.[30]
سفر به خراسان
مسیر حرکت امام رضا (برای بزرگنمایی موشواره را روی تصویر ببرید)هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال 200 [31] یا 201 قمری[32] بود. به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابیضحاک خویشاوند فضل بن سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[33] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعهنشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[34]
مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[35] به گزارش شیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنیهاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آنها را در خانهای و امام رضا را در خانهای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[36]
بیان حدیث سلسلة الذهب
اللَّه جَلَّ جَلَالُهُ یقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
...خداوند جل جلاله میفرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ من است، پس هرکس که در دژ من درآید از عذابم در امان است. چون مرکب به راه افتاد [امام رضا](ع) گفت: [البته] با شرایطش و من جزو شرایط آنم.
اسحاق بن راهویه میگوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان و عرض کردند: ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف میبرید و برای ما حدیثی بیان نمیفرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود:
شنیدم از پدرم موسی بن جعفر (ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد (ع) که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی (ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین (علیهما السّلام) که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی (ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[37]
ایراد این حدیث را در نیشابور یکی از مهمترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا میدانند.[38]
ولایتعهدی مأمون
پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. پس از این، مأمون از وی خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به او واگذار نماید. باز امام مخالفت شدید کرد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[39]
بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال 201ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت 1]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[40]
مناظرات
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[41] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[42]
مناظره امام رضا در باب توحیداحتجاج در باب امامتمناظره امام رضا با سلیمان مروزیمناظره امام رضا با ابو قرةمناظره امام رضا با جاثلیقمناظره امام رضا با رأس الجالوتمناظره امام رضا با عالم زرتشتیمناظره امام رضا(ع) با عمران صابیمأمون میخواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «علم لدنّی» میدانستند، از بین ببرد. صدوق در این باره میگوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشود، ملتزم میگردید.[43]
این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیهالسلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی میشوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[44]
نماز عید
روزشمار حرکت امام رضااز مدینه تا مرو200ق15 محرمحرکت از مدینه3 صفرورود به بصره8 صفرحرکت از بصره16 صفرورود به اهواز16 ربیعالاولحرکت از اهواز26 ربیعالاولورود به فارس (شیراز)1 ربیعالثانیحرکت از فارس (شیراز)15 ربیعالثانیورود به یزد20 ربیعالثانیحرکت از یزد7 جمادیالاولورود به نیشابور1 جمادیالثانیحرکت از نیشابور3 جمادیالثانیورود به طوس8 جمادیالثانیورود به سرخس23 جمادیالثانیحرکت از سرخس29 جمادیالثانیورود به مرو7 رمضاناعلام ولایتعهدی
پس از عقد ولایتعهدی (در هفتم ماه رمضان سال 201) چون عید (ظاهراً عید فطر سال 201ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا (ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالیکه تکبیر میگوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ اینگونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یکباره از اسبها فرود آمده و کفشها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که میرفت سه بار تکبیر میگفت.
گفتهاند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او میشوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[45]
شهادت
شهادتش را جمعه یا دوشنبه آخر ماه صفر، یا 17 صفر، یا 21 رمضان، یا 18 جمادیالاولی، یا 23 ذیالقعده، یا آخر آن، در سال 202، یا 203، یا 206 نقل کردهاند.[46] کلینی، وفاتش را در ماه صفر سال 203ق. در 55 سالگی ذکر میکند.[47] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت حضرت، 203ق. بوده است.[48]طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل میکند.[49]
در سن حضرت نیز با توجه به اختلاف در تاریخ ولادت و شهادت، اختلاف پیش آمده است که از 47 تا 57 سال گفته شده است.[50] طبق قول اکثریت مذکور در مورد ولادت و وفات، سن وی 55 سال بوده است.
نقل قولهای متفاوتی در مورد چگونگی شهادت امام رضا (ع) در منابع مختلف ذکر شده است:
در تاریخ یعقوبی آمده است، مأمون در سال 202ق از مرو رهسپار عراق شد و ولیعهدش رضا علیهالسلام و وزیرش فضل بن سهل ذوالریاستین همراه وی بودند.[51] چون به طوس رسیدند، امام رضا (ع) در قریهای که به آن نوقان گفته میشود، در اول سال 203ق وفات کرد و بیماری آن حضرت بیش از سه روز نبود و گفته شده که علی بن هشام انار مسمومی به او خورانید و مأمون بر وی سخت بیتابی نشان داد. یعقوبی در ادامه مینویسد: «خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی عباد و گفت: مأمون را دیدم که قبایی سفید در برداشت و در (تشییع) جنازه رضا سربرهنه میان دو قائمه نعش پیاده میرفت و میگفت؛ یا اباالحسن پس از تو به که دلخوش باشم؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او میآوردند و خوراکش همان بود، سپس در روز چهارم بازگشت ».[52]شیخ مفید نقل میکند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخنهایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[53]صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل میکند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[54] جعفر مرتضی حسینی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر میکند.[55]ابن حِبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «علی بن موسی الرضا» مینویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال 203ق. بود.[56]در مورد علت قتل امام رضا (ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[57] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عیدمأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سختتر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[58] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب میداد که ناراحتش میکرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت میشد، هرچند آشکار نمیکرد.[59] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامیاش خوشحالی میکرد، امام رضا (ع) به او گفت: «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد (ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کردهای و...»[60]
ایران، مشهد، حرم امام رضا(ع)حرم امام رضا (ع)
نوشتار اصلی: حرم امام رضاپس از شهادت امام رضا (ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[61] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیونها مسلمان از کشورهای مختلف است.[62]
سیره رضوی
سیره عبادی: در سیره عملی امام رضا آمده است که آن حضرت در بحبوحه مناظرات علمی که بزرگان ادیان و فرق در آن حضور داشتند، به مجرد شنیدن صدای اذان، جلسه را ترک میکرد و در پاسخ به درخواست حاضران برای ادامه بحث علمی، فرمود: نماز میگزاریم و بازمیگردیم.[63] گزارشهایی از عبادتهای شبانه و شب زندهداری ایشان نقل شده است.[64] هنگامی که امام رضا پیراهن خود را به دعبل خزاعی هدیه داد به او فرمود: از این پیراهن محافظت کن که من با آن، هزار شب، در هر شب هزار رکعت نماز خواندهام و با آن هزار بار قرآن را ختم کردهام.[65] سجدههای طولانی آن حضرت نیز گزارش شده است.[66]
سیره اخلاقی: نمونههای فراوانی از برخورد نیک امام در معاشرت با دیگران نقل شده است. رفتار محبتآمیز و همسفره شدن امام با بردگان و زیردستان حتی پس از ولیعهدی[67] نمونهای از این گزارشها است. ابن شهرآشوب نقل کرده است که روزی امام به حمام رفت و یکی از حاضران که امام را نمیشناخت از ایشان خواست دلاکی او را انجام دهد. امام پذیرفت و شروع به دلاکی کرد. دیگران با مشاهده این ماجرا امام را به آن مرد معرفی کردند و وقتی آن مرد شرمسار شد و عذرخواهی کرد، امام او را آرام کرد و به دلاکی ادامه داد.[68]
سیره تربیتی: در سیره رضوی بر نقش خانواده در تربیت فرزند تاکید شده و مواردی همچون لزوم ازدواج با همسر صالح،[69] اهتمام به ایام بارداری،[70] نامگذاری نیک،[71] و تکریم کودک[72] گوشزد شده است. در مورد اهتمام امام رضا به انس گرفتن با نزدیکان نیز نقل شده است که هرگاه امام فراغتی پیدا میکرد، نزدیکان و اطرافیانش از کوچک و بزرگ را جمع میکرد و به گفتگو با آنان میپرداخت.[73]
قال الرضا (ع):لَا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ الِاجْتِهَادَ فِی الْعِبَادَةِ اتِّکَالًا عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ (ع)؛ لَا تَدَعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ (ع) وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِهِمْ اتِّکَالًا عَلَى الْعِبَادَةِ فَإِنَّهُ لَا یُقْبَلُ أَحَدُهُمَا دُونَ الْآخَر
انجام کار نیک و کوشش در عبادت را با تکیه بر دوستی آلمحمد (ص) رها نکنید؛ دوستی آلمحمد (ص) و تسلیم بودن در برابر دستوراتشان را نیز با تکیه بر عبادت وانگذارید، چراکه هیچیک از این دو بدون دیگری پذیرفته نمیشود.
بحار الأنوار، ج75، ص348
سیره علمی: امام رضا وقتی در مدینه حضور داشت در روضه نبوی مینشست و دانشمندانی که از پاسخ سوالات درمیماندند، از امام یاری میخواستند.[74] پس از حضور در مرو نیز از رهگذر مناظراتی که برپا میشد، به بسیاری از شبهات و سوالات پاسخ میگفت. افزون بر آن امام در منزل خود و در مسجد مرو حوزه علمی تشکیل داد ولی وقتی مجلس درس امام بالا گرفت مامون دستور تعطیلی آن را صادر کرد و امام او را نفرین کرد.[75]
نوشتار اصلی: طب الرضااهتمام به تندرستی و طب در روایات امام رضا نمود روشنی دارد. در این روایات ضمن تبیین برخی مفاهیم مرتبط با این زمینه، به امر پیشگیری، تغذیه صحیح، بهداشت فردی و درمان نیز پرداخته شده است. کتاب طب الرضا معروف به رساله ذهبیه منسوب به امام رضا است و دربردارنده توصیههایی در این زمینه است.
تقیه نکردن در بحث امامت: دوره امامت امام رضا تا حدی تقیه را برنمیتافت؛ زیرا وقایع مربوط به پیدایش جریان واقفیه، جامعه امامیه را با خطری جدی روبرو ساخته بود. بهعلاوه برخی بازماندگان فرقه فطحیه نیز در زمان امام رضا فعال بودند. با توجه به این شرایط، امام تا حدی از سیاست تقیه فاصله گرفت و با صراحت بیشتری به تبیین ابعاد امامت پرداخت. برای نمونه بحث مفترض الطاعه بودن امام، از زمان امام صادق (ع) در محافل دینی و کلامی مطرح شده بود ولی امامان در این مسئله با تقیه برخورد میکردند. امام رضا بدون آنکه به تعبیر روایات «ترسی از طغیانگر به خود راه دهد» خود را امام مفترض الطاعه معرفی مینمود.[76][یادداشت 2] در عین حال امام از شیعیان میخواست که «از خدا تقوا پیشه کنید و سخن ما را برای همگان پخش نکنید.»[77]
همچنین امام در پاسخ نامه مأمون که از ایشان خواسته بود درباره محض اسلام برای او بنویسد، پس از اشاره به توحید و نبوتپیامبر اسلام، امامت و جانشینی امام علی و یازده امام پس از وی را مطرح میکند و عبارت «القائم بامر المسلمین: کسی که امور مسلمانان را بر عهده دارد» را در مورد امام به کار میبرد.[78]
آثار منسوب
رساله ذهبیه یا طب الرضا از آثار منسوب به امام رضا (ع)نوشتارهای اصلی: عیون اخبار الرضا و رساله ذهبیهبرخی از نویسندگان، از امام رضا(ع) به جز احادیث و اخباری که از آن حضرت نقل کردهاند و یا پاسخ کسانی که برای فهم مسائل علوم و معارف به آن بزرگوار مراجعه کردهاند (مثلاً کتاب عیون اخبار الرضا بسیاری از این مسائل را نقل کرده است.)، تألیفاتی نیز ذکر کردهاند که صحت انتساب آنها نیازمند ادله کافی است و استناد برخی از آنها قابل اثبات نیست. از جمله این تألیفات کتاب «الفقه الرضوی» است که محققین از علماء، نپذیرفتهاند که این کتاب نوشته امام رضا (ع) باشد.[79] اثر دیگری که به امام رضا(ع) نسبت داده شده است، «رساله ذهبیه» در پزشکی است. گفته شده است که امام این رساله را در حدود سال 201ق. برای مأمون فرستاد و مأمون برای نشان دادن اهمیت آن دستور میدهد که با طلا نوشته و پس از آن در خزانه دارالحکمه نگهداری شود و به همین مناسبت است که آن را رساله ذهبیه نامیدهاند. بسیاری از علماء بر این رساله شرح نوشتهاند.[80]
از دیگر آثار نسبت داده شده به امام رضا(ع) «صحیفة الرضا» در فقه است که انتساب آن به ایشان ثابت نشده است.[81] کتاب دیگری که به امام رضا (ع) نسبت داده شده است، کتاب «محض الاسلام و شرایع الدین» است که ظاهراً اطمینانی به صدور این کتاب از امام نیست.[82]
اصحاب
تابلوی ضامن آهو اثر استاد فرشچیانبرخی از نویسندگان، 367 نفر را در زمره اصحاب و راویان حدیث امام رضا (ع) ذکر میکنند.[83] برخی از اصحاب حضرت عبارتند از:
یونس بن عبدالرحمنموفق (خادم امام رضا)علی بن مهزیار اهوازیصفوان بن یحییمحمد بن سنانعلی بن اسماعیل میثمیزکریا بن آدمریان بن صلتدعبل بن علیجایگاه نزد اهلسنت
برخی بزرگان اهلسنت در سخنانی نسب، علم، فضل امام رضا(ع) را ستوده[84] و به زیارتحرم امام رضا (ع) میرفتهاند. ابن حبان گفته است که بارها به زیارت قبر علی بن موسی در مشهد رفته و با توسل به آن حضرت برخی مشکلاتش برطرف شده است.[85] همچنین ابن حجر عسقلانی نقل کرده که ابوبکر بن خزیمه (امام اهل حدیث) و ابوعلی ثقفی به همراه دیگرانی از اهل سنت به زیارت قبر امام رضا(ع) رفتهاند. راوی این حکایت (که خودش آن را برای ابن حجر نقل کرده است) گفته است که:
«ابوبکر بن خزیمه چنان به بزرگداشت این بقعه، و فروتنی و زاری نزد آن پرداخت که ما متحیر شدیم.»[86]
ابن نجار از جایگاه امام در علم و دین سخن به میان آورده و گفته که:
«وی در علم و دین چنان جایگاهی داشت که در بیست و چند سالگی، در مسجدالنبیفتوا میداد.»[87]
جستارهای وابسته
مسند الامام الرضاآستان قدس رضویضریح امام رضا (ع)مأمونعلویانبنی عباسمطالعه بیشتر
صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، 1373ش.سید محمدجواد فضل الله ، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1377ش.سید جعفر مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381ش.رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1381ش.پانویس
مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص261؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، نشر علامه، ج4، ص363.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص13امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، 1418ق، ج2، ص545.طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، 1417ق، ج2، ص64فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص43.کلینی، الکافی، 1363ش، ج1، ص486.عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، 1430ق، ص168.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص425.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص14.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص15.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص16.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص41.طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، 1417ق، ج2، ص91.کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص492.یافعی، مرآة الجنان، 1417ق، ج2، ص10.طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص149.القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا، 1429ق، ج2، ص408.سیوطی، تاریخ الخلفاء، 1425ق، ص226.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص44.ابن جوزی، تذکرة الخواص، منشورات الشریف الرضی، ص123.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص426.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص271.ر.ک: فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص44.ر.ک: قمی، منتهی الآمال، 1379ش، ص1725-1726.طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، 1417ق، ج2، ص41-42.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص248.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص427.نوبختی، فرق الشیعه، 1355ق، ص79.کلینی، الکافى، 1363ش، ج8، ص151طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، 1417ق، ج2، ص64.عرفانمنش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیهالسلام از مدینه تا مرو، ص18.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص426.یعقوبی، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص465.مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، 1381ش، ج18، ص124.جعفریان، اطلس شیعه، 1387، ص95.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص259.صدوق، معانی الاخبار،1403ق، ص371.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص133.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص259.یعقوبی، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص465.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص442.ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، 1403ق، ج2، ص396 به بعد.عیون اخبار الرضا، ج1، ص152، به نقل از جعفریان، ص442.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص442-443؛ رک: صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص172.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1381ش، ص443-444.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص43.کلینی، الکافی، 1363ش، ج1، ص486.عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، 1430ق، ص169.طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، 1417ق، ج2، ص41.ر.ک: القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا، 1429ق، ج2، ص503-504.یعقوبی، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص469.یعقوبی، تاریخ یعقوبی، 1378ش، ج2، ص471.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص270.ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص245.ر.ک: عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، 1381ش، ص202-212.ابن حبان، الثقات، 1402ق، ج8، ص456-457؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1376ش، ص460.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1376ش، ص443.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1376ش، ص444.جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1376ش، ص444-445.عطاردی، مسند الامام الرضا، 1413ق، ج1، ص84-85.مفید، الارشاد، 1372ش، ج2، ص271.دخیل، ائمتنا: سیرة الائمة الاثنی عشر، 1429ق، ج2، ص76-77.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج1، ص172.صدوق، عیون أخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص184.طوسی، الامالی، 1414ق، ص359.صدوق، عیون أخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص17.صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، 1378ق، ج2، ص159.ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، نشر علامه، ج4، ص362کلینی، الکافی، 1363ش، ج5، ص327.کلینی، الکافی، 1363ش، ج6، ص23کلینی، الکافی، 1363ش، ج6، ص19نوری، مستدرک الوسائل، 1408ق، ج15، ص170.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص159.طبرسی، اعلام الوری، 1417ق، ج2، ص64.صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص172.کلینی، الکافی، 1363ش، ج1، ص187.کلینی، الکافی، 1363ش، ج2، ص224صدوق، عیون أخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص122.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص187.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص191-196.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص196.فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، 1377ش، ص197-198.ر.ک: القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا، 1429ق.عسقلانی، تهذیب التهذیب، دار صادر، ج7، ص389؛ یافعی، مرآة الجنان، 1417ق، ج2، ص10.ابن حبان، الثقات، 1402ق، ج8، ص457.عسقلانی، تهذیب التهذیب، دار صادر، ج7، ص388.یادداشتها
لباسی که ابومسلم خراسانی و یارانش میپوشیدند که شاید به تقلید از رنگ پرچم پیامبر(ص) یا به نشانه سوگ شهدای اهل بیت پیامبر (ص) بوده است.(دائرة المعارف تشیع، ج1، 1366، صص440-439)برای نمونه در پاسخ علی بن ابی حمزه بطائنی (از سران واقفیه) که از ایشان پرسید: آیا تو امام مفترض الطاعه هستی؟ فرمود: آری (کشی، 1348، ص463) و در پاسخ فرد دیگری که همین سوال را پرسید و سپس گفت: آیا مانند اطاعت از علی بن ابی طالب؟ نیز پاسخ آری داد.(کلینی، (1363ش)، ج1، ص187)منابع
ابن النجار البغدادی، محب الدین، ذیل تاریخ بغداد، دراسة وتحقیق مصطفی عبدالقادر یحیی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق حمدی الدمرداش، ریاض، مکتبة نزار مصطفى الباز، 1425ق.ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص من الامة فی ذکر خصائص الائمة، قم، منشورات الشریف الرضی، بیتا.ابن حبان، الثقات، حیدر آباد، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1402ق.ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، نشر علامه، بی تا.امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418ق.جعفریان، رسول، اطلس شیعه، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1387ش.جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، قم، انصاریان، 1381ش.جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1376ش.دخیل، علی محمد علی، ائمتنا: سیرة الائمة الاثنی عشر، قم، مؤسسة دار الکتاب الاسلامی، 1429ق.صدوق، محمد بن على، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق.صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران، نشر جهان، 1378ق.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق السیدمحمدباقر الموسوی الخرسان، مشهد، نشر سعید، 1403ق.طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1417ق.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیتا.طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، قم، دارالثقافة، 1414ق.عاملی، السید جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا (ع): دراسة و تحلیل، بیروت، المرکز الاسلامی للدراسات، 1430ق.عاملی، سید جعفر مرتضی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381ش.عرفان منش، جلیل، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیهالسلام از مدینه تا مرو، مشهد، آستان قدس رضوی، 1374ش.عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، بی تا.عطاردی، عزیز الله، مسند الامام الرضا، بیروت، دار الصفوة، 1413ق.فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد، آستان قدس رضوی، 1377ش.قرشی، باقر شریف، حیاة الامام علی بن موسی الرضا: دراسة و تحلیل، قم، مهر دلدار، 1429ق./2008م.قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، تحقیق ناصر باقری بیدهندی، قم، انتشارات دلیل ما، 1379ش.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، مصحح محمد آخوندی و علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بیتا.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1381ش.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العاملی لألفیة الشیخ المفید، 1372ش.نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، حیدریه، 1355ق.نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، موسسة آل بیت لاحیاء التراث، 1408ق.یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان و عبرة الیقضان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417ق.یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1378ش.انتهای پیام/
R30441/P30441/S9,1299,1300/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۸۴۷۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا امام صادق (ع) فقط گوشهای مینشست و درس میداد؟
به گزارش«مبلغ» به نقل از سایت KHAMENEI.IR، حجتالاسلام والمسلمین محمد مهدی طباخیان، کارشناس تاریخ اسلام، به بررسی سیره سیاسی و فرهنگی امام صادق(علیهالسّلام) پرداخته است.
این گفتار برگرفته از نشست علمی با موضوع «بازخوانی حیات سیاسی اجتماعی امام صادق علیه السلام از دیدگاه آیتالله خامنهای» است که به همت موسسه فرهنگی پژوهشی انقلاب اسلامی برگزار شد.
نسبت به سیره سیاسی اجتماعی امام صادق علیهالسلام، واقعیت امر آنچه که دغدغه هر سیرهپژوه و مورخ شیعه منصفی باید باشد، این است که وقتی که ما به سیرهپژوهان و سیرهپژوهی در فضای گفتمانی شیعه نگاه میکنیم، بهخصوص از عصری که نوشتنهای به زبان غیرعربی مرسوم میگردد و برخی مصنفان ما دست به قلم میشوند و سیرهپژوهی مینمایند و برای افکار عمومی مینویسند، ما دچار یک بحران جدی هستیم و آن بحران این است که متأسفانه به سیره اجتماعی اهلبیت علیهمالسلام، کمتر پرداخته میشود و آنچه که بیشتر مدنظر هم نویسندگان و مخاطبان قرار میگیرد، وجوه فردی حیات اهلبیت علیهمالسلام است و ما هر امامی را در یک قاب و تصویر خاصی میبینیم و ملاحظه میکنیم.
فقدان خیلی جدی در این مسئله احساس مینمائیم، تا بدانجا که گاهی اوقات اگر بنا داشته باشیم درباره امام صادق علیهالسلام حرف بزنیم، بهعنوان امامی که توقع میرود بعد از حضرت امیر علیهالسلام بیشترین گفتوگوها را ما نسبت به امام صادق علیهالسلام در فضای گفتمانی شیعه داشته باشیم. ممکن است تصور شود، امام دوم باید سیدالشهداء علیهالسلام باشند، ولی اگر مقتلالحسین علیهالسلام را کنار بگذاریم، نسبت به عموم حیات امام حسین علیهالسلام، ما آنچنان اطلاعات و دادههای گستردهای به اندازه حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام نداریم.
* ضرورت توجه به رفتارهای فرهنگی امام صادق (علیهالسّلام)
درد اینجاست زمانیکه بنا داریم از شخصیت امام صادق علیهالسلام گفتوگو کنیم، گفتوگوهای ما صرفاً گونهای میشود که مخاطب احساس میکند با یک آخوند مسئلهگو یا یک رتبه بالاتر، یک فقیه صاحبدرس و یا یک رتبه بالاتر یک مفتی در تراز مفتیان عصر خودش مواجه است. بیشتر شأن را به آن سمت میبریم و پرداختهای ما به آن شکل میشود و امام صادق علیهالسلام در آن قاب و زاویه میبینیم. چون بحث بنده به انقلاب فکری و فرهنگی امام مرتبط است و طرح یک مذهب فقهی و اعتقادی متمایز، به همین نکته هم خوب پرداخته نشده است. یعنی وقتی در اینجا هم میخواهیم از امام صادق علیهالسلام گفتوگوی علمی کنیم، شأن امام را خیلی اندک و کاسته میبینیم و صرفاً حضرت را محدود به روایتگویی میکنیم، به اینکه بخش بزرگی از روایتهای ما در شیعه اثنیعشری به جعفر بن محمد علیهماالسلام میرسد، باز این ندیده انگاشتن رفتارهای ژرف و دقیق فرهنگی امام صادق علیهالسلام است.
* مهمترین خطری که متوجه جامعه شیعه در زمان امام صادق(علیهالسّلام) بود
وقتی از امام صادق علیهالسلام گفتوگو میکنیم، باید ابتدا یک پیشینهای در تاریخ تشیع درنظر بگیریم. بعد از ماجرای قتل خونبار سیدالشهدا علیهالسلام در کربلا در سال ۶۱ هجری قمری، شیعیان که هنوز هم آن شکلگیری یک مذهب اعتقادی و فقهی منسجم و منضبط را نداریم، باید بگوئیم جریان علوی که میتواند اشتراکهای بسیار گستردهای هم با طبقه عامه مردم داشته باشد و آن چیزی که ما امروز به اهل سنت میشناسیم، اتفاقاً علویها اشتراکات گستردهای دارند. رسته و جریان علوی یک دوره محاق رفتن دارد. یعنی یک ضربه اساسی میخورد، بهخصوص بعد از اینکه دوباره در کوفه مصعب بن زبیر موفق میشود برای بار دوم شیعیان را سرکوب کند، ظرفیتهای شیعیان رو به زوال میرود و آن ظرفیت اولیه جریان علوی، آسیبهای جدی میبیند.
لذا جایگاه سادات بنی حسین آسیب بسیار بسیار جدی میبیند و علی بن حسین علیهماالسلام را میبینیم که با محدودیت صاحبان گفتمان مواجه است. یعنی من خیلی یار و آدم فرهنگی در اطرافم ندارم. آن بسط و گستردگی را ندارم و در خود جریان بنیهاشم، گاهی اوقات مورد طعن و نقد هستم. فعالیتهای فرهنگی و فکری شیعیان آسیب جدی دیده است و اگر بخواهیم به جریانات تاریخی در این وهله ظنین باشیم، یکی از مهلکترین خطراتی که هویت جریان علوی را به مخاطره انداخت و هر لحظه ممکن است آن ضربه نهایی را به جریان علوی بزند، این است که جریان علوی بهواسطه اینکه سرکوب شده و حاکمیت او را مطرود نموده و مجال گفتوگو را از دست داده و بر بالای منبرهای رسمی نقد میشود، ولی فرصت پاسخگویی را ندارد، و هر کسی کمترین انتسابی به جریان علوی داشته باشد، تحت تعقیب، پیگرد، قتل، زندان و حبس قرار میگیرد، نخستین مخاطره این است میرود که در دل جامعه خودش هضم گردد و این یک خطر بسیار بسیار محتمل است. میتواند این جامعه بهسرعت آن نقاط تمایزش با جامعه عمومی اسلامی، مضمحل شود و در دل جامعه بزرگتر خودش هضم گردد و بهمرور زمان کار به جایی برسد که خیلی از احکام شرعیه اینها از دست برود.
احکام شرعیه در این مقام مهم نیست، ما چیز مهمتری داریم و آن هم نقاط ممیزه اعتقادی و فضای گفتمانی است و ممکن است آنها از دست برود و به یک گروهی با تفکرات خاصی تبدیل شوند. کمااینکه این اتفاق در طول تاریخ بسیار افتاده است. میتوانیم از خیلی جریانهای فکری نام ببریم که در وهله نخست تمایزات جدی داشتند، ولی در ادامه مسیر، تمایزاتشان محفوظ نماند.
* امام صادق(علیهالسّلام) به رفتارهای فرهنگی و گفتمانی اولویت میدادند
روایت شریف مرحوم کلینی در کتاب کافی میتواند بحث ما را از این جهت تکمیل کند. در متمم بحثشان در اصول کافی، کتابالحجه روایت طولانی از ماجرای قیام محمد نفس زکیه و عبدالله محض میآورند و در آنجا یک پرسش شرعی کسی از عبدالله محض پرسید که من شنیدم اجداد شما در مدل وضو گرفتن، با عامه متفاوت بودند و روی کفش مسح نمیکشیدند.
عبدالله در آنجا این فتوا را به استهزاء میگیرد و میگوید ما همانگونه که پیشینیان و اصحاب اصلی پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) عمل کردند، عمل میکنیم و نقطه تمایزی در این زمینه نداریم و یک طعنی به سیدالشهداء علیهالسلام وارد میکنند. ما اینجا نمیخواهیم عبدالله بن حسن بن حسن را متهم بنامیم، ولی میتوانیم شاهدمثالی بگیریم بر اینکه بهمرور زمان، حاکمیت میتواند من را از لحاظ اجتماعی به یک سمتی ببرد که در معتقدات، نقطه تمایزم را از دست بدهم. اینجا باید راهبران یک هوشمندی فوقالعادهای داشته باشند که در چینش اولویتها، موضوعات فرهنگی و گفتمانی را به رفتارهای صرف سیاسی و اجتماعی ترجیح دهند.
یکی از نقاط ممیزه امام صادق علیهالسلام با عموم سادات طالبی دیگر از اولاد امیرالمومنین و زهرای مرضیه علیهماالسلام که در اثنای شکلگیری دولت بنیعباس قیام و خروج میکنند، همین است. حضرت صرفاً بهدنبال یک جریان صرف اجتماعی و انقلاب تُند و خشن اجتماعی نیستند، این نیست که من فقط به این بیندیشم که دولت مرکزی را سرنگون بکنند و به هر قیمتی یک دولتی تشکیل بدهند. حضرت در منظومه فکریشان واضح است که به رفتارهای فرهنگی و گفتمانی تقدم میدهند.
* امام (علیهالسّلام) به دنبال ایجاد جریان اجتماعی بودند
ابتدا دنبال این هستند که یک نرمافزاری داشته باشم که این نرمافزار را در اذهان برخی ثابت نمایم، بعد از اینکه این نرمافزار مشتری پیدا کرد و من را بهعنوان راهبر پذیرفتند، این گفتمان بین ما ایجاد شد، بعد این گفتمان بهمرور زمان غلبه پیدا کند، جریان اجتماعی از قِبَل خودش تولید نماید و این جریان اجتماعی به سمت دستگیری عرصههای سیاسی برود. اشتباهی که میشود برخی سادات بنی الحسن را به آن متهم کرد؛ این است که پیش از اینکه نرمافزار اندیشهای ارائه کنند، به سمت بهدست گرفتن عرصههای سیاستورزی رفتند و شاید اینجا یکی از نقاطی باشد که برای ما فهم شود و واضح گردد که چرا حضرت صادق علیهالسلام با برخی تحرکات سادات علوی در اعوان تشکیل عباسی همراهی و همکاری را لازم را نداشتند و در همان عصر، حضرت به خانهنشینی متهم میگردند.
روایت معروفی از مرحوم شیخ حُرعاملی در اثباةالهدی وجود دارد و البته مشابه این روایت در کتاب شریف کافی هم مرحوم کلینی ذکر میکنند که یکی از بزرگان زیدیه با یکی از شیعیان درحال گفتوگوست و به تمسخر، نام امام صادق علیهالسلام را صدا میزند و میگوید این پیرمرد چه زمانی از دنیا میرود که جریان علوی یک نفسی بکشد. خانهنشینی را کی پایان میدهد. بهخاطر اینکه یک بخشی از جریان سادات علوی در صحنه معارضه قرار دارند و میجنگند و دارند علیه حاکمیت اقدام میکنند، ولی ما امام صادقی را میبینیم که اولویت ذهنیاش متفاوت است. چون ظاهراً آنچه که در ذهن حضرت بود، این است که خطر محتملتری که بیخ گوش جریان شیعی است، صرفاً این نیست که یک دولت بنیعباس متزوری ظهور کرده و دارد از بعضی اجزای جامعه شیعی بهره میبرد. خطر محتملتر این است که اگر من نجُنبم، ممکن است همه نقاط تمایز اعتقادیام از بین برود. یعنی من باید منتظر باشم که در عصر بعدی من بروم به این سمت که دیگر تفاوتی بین من و عموم جامعه نباشد.
* امام صادق (علیهالسّلام) بر حفظ مرزهای فرهنگی اصرار داشتند
این موضوع هیچ تنافی با وحدت ندارد. ما متأسفانه در فهم این مسئله گاهی اوقات یک بحران عمیقی داریم. برخی گمان میکنند منظور از وحدت، این است که ما باید در جامعه عامه هضم شویم. اگر قرار است هضم گردیم که دیگر به آن وحدت نمیگویند. وحدت یعنی من با حفظ تمام نقاط تمایزم، از اصرار بر نقاط تمایز در مرزهای معارضه فرهنگی دست بردارم و سعی کنم بر اشتراکات دست بگذارم. اصلاً همین که میگویم از تمایز دست بردار و بر اشتراک دست بگذار، یعنی تمایز و اشتراکی وجود دارد. اگر قرار باشد من در عامه هضم شوم، دیگر نه تمایزی و نه اشتراکی است، وحدتی وجود ندارد، بلکه یکی شدیم و دور همدیگر زندگی مینمائیم. گام نخست امام صادق علیهالسلام، تولید آن گفتمان است و خیلی مرزبندی شفاف و واضحی دارند.
مرحوم کلینی روایت معروفی در کتاب شریف کافی دارند و در سفر شیخ حُر هم این روایت را نقل میکند. میگوید در سفر حجی، حضرت صادق علیهالسلام در انتهای مسجد بیتوته کرده و نشسته بودند و مشغول عبادت بودند. جناب ابوحنیفه بزرگ عامه در کنار امام صادق علیهالسلام میآید که بنشیند. ابوحنیفهای که اگر در مدینه یا کوفه بود، مورد احترام امام بود، ولی اینکه مکه است و مکه گفتمان مدنی و کوفی ندارد، در مکه حجاج از شرق و غرب عالم آمدند و یک نمایشگاه است. یک چیزی میبینند و تحلیل هم نمیکنند. در اوج ناباوری امام صادق علیهالسلام به ابوحنیفه تَشَر میزند و میگوید کنار من ننشین، تا من و تو را یکی نبینند، تا تصور نشود که گفتمان من و تو یکی است و این یعنی یک مرزبندی. من دارم یک نرم افزاری تولید میکنم، نمیتوانم اینجا از نقاط افتراقمان کوتاه بیایم. من باید بر سر نقاط افتراقمان پافشاری کنم، ابتدا گفتمان را تولید نمایم و ازاینرو میبینید در تداوم هم، حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام در جلسه مهدی عباسی، وقتی به تظلمخواهی میرود، بساط تظلمخواهی که مهدی برقرار کرده، حضرت آن چیزی را که بهعنوان تظلم پیش خلیفه عباسی میبرد، ماجرای فدک است و غصب حاکمیت و بازگرداندن چیزی که در سقیفه بنیساعده بهعنوان فدک زهرای مرضیه سلاماللهعلیها غصب شد و بعد هم اشعار سیاسی دارد که همه مرزبندیهای جغرافیایی و سیاسی امروز جهانی است که تو بر آن خلافت داری و حاکمیت میکنی.
* حرکت امام صادق(علیهالسّلام) به سمت ایجاد تولید گفتمان سیاسی بود
پس ما در گام نخست باید اولویت امام را ببینیم. امام بهشدت به تولید گفتمان و به ایجاد یک نرمافزار فرهنگی معتقدند و بهدنبال تولید این هستند و در کنار این، اُمید دارند که در گام بعدی بتوانند یک جریان اجتماعی را با این گفتمان تولید بکنند و در گام بعدی بتوانند از دل این جریان اجتماعی، یک گفتمان سیاسی تولید نمایند که این گفتمان سیاسی خودش را موظف بداند به اینکه برود عرصه سیاستورزی را بهدست بگیرد. این مسیری است که امام صادق علیهالسلام برای سیاستورزان اگر میخواهند در مسیر حق قدم بردارند، طراحی میکند. اینکه من در گام ابتدایی باید یک نرمافزار فرهنگی مشخص و منسجم داشته باشم.
* انقلاب فرهنگی امام صادق(علیهالسّلام) برای فرار از جهاد نبود، برای جهاد بود
جهادی که امام صادق علیهالسلام به آن مشغول است تبیین نرمافزار علمی فرهنگی است، ایجاد یک نرم افزار و ساختار خاص اعتقادی است، ایجاد یک مذهب متمایز در همه زمینهها و ابعاد با جامعه عامه جهان اسلام است، این بهمراتب و بهشدت از هر شمشیر برداشتنی و از هر علم کردنی، برای بنیعباس خطرناکتر است. چون این ماندگاری و مانایی دارد و جلوی هضم شدن را میگیرد و میتواند در مقابل ایدئولوژی که بنیعباس به زحمت در دوره مهدی و هادی عباسی دست و پا کرده بود برای خودش که بتواند خودش را به مرکز وحی و قداست جهان اسلام نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم متصل نماید، و از آنجا اخذ معنا و قداست کند، میتواند با این درگیر شود، بنابراین اتفاقاً برخلاف تصور عامه، بنیعباس دشمن جدیتر خودشان را، حسین فخ نمیبینند.
وقتی که رأس حسین فخ را برای هادی بردند، هادی، یقین بن موسی را مذمت کرد. گفت این کار را نمیکردی، او را اسیر مینمودی. ولی در ماجرای قتل موسی بن جعفر علیهالسلام، هارون ذرهای هم ملاحظه و ملاطفت به خرج نمیدهد. یعنی معلوم است که دغدغهها و نگرانیها بهمراتب از سادات حسینی که بهظاهر شمشیر بلند نکردهاند، بیشتر است، تا سادات حسنی که شمشیر به دست گرفتند. چون با آن بحران میشود مانند یک صاعقه تعامل کرد و از آن عبور نمود. کمااینکه بعدها میبینیم سادات بنیحسنی که در مغرب الاقصی و در شمال آفریقا دولت تشکیل دادند، مذهب سنی را پذیرفتند. بخشی از زیدیه، بخشی از تفکرات اهل سنت را پذیرفتند. اینها نتوانستند پیشبرد اهداف را داشته باشند. اما جریان اثنیعشری و اسماعیلی که فرع بر امام صادق علیهالسلام خلق شدند، توانستند تا قرنها ماناییشان را محافظت کنند و نگه دارند و بتوانند خودشان را بازآفرینی و بازتولید نمایند.
ازاینرو انقلاب فرهنگی امام صادق علیهالسلام در ذهن ما اولویت دارد، نه برای فرار از جهاد، بلکه برای جهاد و بلکه دولت بنیعباس بهتر و بیشتر و شدیدتر هم با این جنس از جهاد مقابله میکند، چون این جهاد مانایی و ماندگاری بیشتری دارد.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902660